Jesus Christus Kontrastprogramm  تلألؤ عیسی مسیح

Christliche Lehre 
 

صاحب خانه

وجود آفريدگار واقعيتی است كه همه ما آن را می دانيم و چون می دانيم آنرا پذيرفته ايم. حتی می توانيم بگوئيم كه بدان كاملاً مطمئن هستيم

آيا آن را كسی بما گفته است؟

آيا با قدرت درك، فكر و يا دانش خويش به آن پي برده ايم؟

آيا حرف كسی كه به او اعتماد داريم را پذيرفته ايم؟

ميدانيم كه چنين نيست، بلكه ما آن را از درون خويش يافته ايم. به عبارت ديگر اين واقعيت به ما مكشوف شده است. ديديم كه فلسفه و دانش اين جهان در اين راه بما كمك نكرده اند بلكه از جای ديگری ما آن را يافته ايم، حتی می دانيم كه آفريدگار هستی واحد است و هيچ شريكی برايش قائل نمی شويم. مگر نه اين است كه اين همه به صورت يك حقيقت بما مكشوف شده است؟

اين را هم از درون خويش ميدانيم ولی چطور و به چه وسيله ای؟

توسط كی يا چی؟

فقط يك جواب وجود دارد. آن كه همه چيز را آفريده است يعنی آن آفريدگار عالم، او قدرت و امكان دارد كه هر چه را بخواهد بما مكشوف نمايد. به چه نتيجه جالب و در عين حال واقعی رسيديم. فقط مطرح می شود كه چطور و به چه ترتيبی او اين حقيقت را بما مكشوف كرده است. ما همه را از درون خويش يافته ايم آيا آفريدگار هستی آن خداوند ما در درون ماست؟

عده ای معتقد هستند كه خداوند در درونشان است. آيا اين ادعا واقعيت دارد؟

ما می دانيم كه چنين نيست. چون همه انسان ها گناهكارند و خداوند به زبان نبی خود اشعياء می فرمايد

كتاب اشعياء نبی باب ۶۴ آيه ۶

زيرا كه جميع ما مثل شخص نجس شده ايم و همه اعمال عادله ما مانند لته ملوث می باشد. و همگی ما مثل برگ پژمرده شده گناهان ما مثل باد ما را می ربايند

و داود پادشاه خداوند چنين می گويد

كتاب مزامير، مزمور ۵۱ آيه های ۲ و ۳ و ۵

و از گناهم مرا طاهر كن. زيرا كه به معصيت خود اعتراف می كنم و گناهم هميشه در نظر من است. اينك در معصيت سرشته شدم و مادرم در گناه به من آبستن گرديد

در رساله پولس رسول به روميان باب ۵ آيه ۱۲ چنين مي خوانيم

گناه بوسيله يك انسان به جهان وارد شد و اين گناه مرگ را به همراه آورد. در نتيجه چون همه گناه كردند مرگ همه را در بر گرفت

خداوند بارهای متعدد در مورد گناهكار بودن همه انسان ها با ما سخن می گويد و همچنين روشن می نمايد كه او هرگز با گناه در يك جا نخواهد ماند. اين واقعيت را بارها در كتابمقدس می توان خواند و در زندگی روزمره می توان تجربه نمود. خروج آدم از باغ عدن و از حضور خداوند به همين دليل بود. پس ما انسان ها در وجود خود و با خود گناه را حمل می كنيم و به همين خاطر خداوند در درون ما جای ندارد. ولی من می دانم كه در خود چيزی دارم كه از خداوند نشانه ای دارد و تو می دانی كه در خود چيزی داری كه از خداوند نشانه ای دارد. پس می توانيم كه بگوئيم هرچه هست شبيه خداوند است و از خداوند سخن می گويد. بله با وجدان است و در كنار وجدان  و مثل وجدان است. آن ایمان است و هيچ رابطه ای  با فكر من، دانش و بينش من و احساسات من ندارد. نفس من نمی تواند بر آن تأثير گذارد. مستقل و كامل و مطلق است. مثل نوری است كه از خداوند بر دل من می تابد و از محبت خداوند به من نشانه ای دارد. او می گويد با اينكه من به علت گناه از خداوندم دور شده ام ولی او مرا رها نكرده و مرا می خواهد و مرا می طلبد. او تصميم گرفته كه اگر من بخواهم مرا نزد خود ببرد و در آغوش او جائی برای من آماده است. كتابمقدس مرا آگاه كرده كه من در جسم و روان و روح و شبيه خدا آفريده شده ام

سفر پيدايش باب ۲ آيه ۲۶

و خدا گفت آدم را بصورت ما و موافق شبيه ما بسازيم

از جسم با خبرم و روان خود را تا حدودی می شناسم ولی كجاست روح من. از آن كاملاً بی خبرم. كتابمقدس می گويد كه روح ابدی و در جهان روحانی قرار دارد. فنا ناپذير و كامل است. پس نفس من قادر نيست كه بر آن تأثير گذارد. اين جهان و پادشاه آن شيطان بر او قدرتی ندارند و بدون او من در جسم و روان ناقص هستم.  و می دانم كه گمشده ای دارم چون همواره در جستجو هستم و می دانم كه می خواهم آفريدگار، خدای خود را بشناسم. او را كشف و تجربه نمايم. او آن گمشده من است. كتابمقدس می گويد  

خدا روح است

ولی خدا مرا شيبه به خود آفريد. پس روح من شيبه روح خدا و با هم يك هستند. پس گمشده من روح من است كه در خدا و با خداست. چگونه می توان او را دو باره باز يافت؟

كتاب مزامير،  مزمور ۵۱ آيه ۱۰

أی خدا دل طاهر در من بيافرين و روح مستقيم در باطنم تازه بساز

داود در مورد آنچه كه من بدان نياز دارم دعا می كند. او روح مستقيم می طلبد. و آن را از خدا طلب می كند. حتماً خدا به داود و به من چنين وعده ای را داده است. وقتی كه او بيايد من شيبه خدا هستم. ولی من كيستم؟

آيا من اين جسم هستم؟

يقيناً چنين نيست بلكه  جسم من خانه ايست كه در آن زندگی می كنم و روح من صاحب خانه است 

اكنون من می دانم كه چطور از درون خود مطمئن شدم كه جهان آفريدگاری دارد. و چگونه مطمئن هستم كه فقط يك خدا وجود دارد. ولی سؤال هائی مطرح می گردند. چرا تماس من با صاحب خانه ام اين قدر محدود است؟

چرا روح خود را نمی شناسم؟

چرا با او غريبه هستم؟

چه غم انگيز است. سال ها مهمترين قسمت وجود خود را به كناری گذاشته ام. آنچه از من تا به ابد خواهد ماند را رها كرده ام. در اصل صاحب خانه خود را فراموش كرده ام. به نقطه عطف زندگي خود رسيده ام. از اين لحظه همه چيز در زندگی من شكل و رنگي تازه  به خود خواهد گرفت. تا كنون پوچ و سرگردان زيسته ام ولی ديگر اين فرصت طلائی را از دست نخواهم داد. تصميم گرفته ام كه روح خويش را بيابم، او را بشناسم و تجربه كنم. با او باشم و از همه مهمتر، نقشی كه در زندگی و حيات من دارد را به او واگذارم. ولی چطور، او طفل است. طفلی كه هنوز متولد نشده است. بله او هنوز در رحم مادر است. همه نشانه هائی كه از او داشته ام اثرات تلاش و تحرك او در رحم اند. او هنوز زاده نشده است. پس در زندگی من قسمت اصلی وجودم می بايست كه زاده شود. تولدی در پيش است. تولد تازه، بله من منتظر تولد تازه ای هستم، روح من بايد متولد گردد. چه زيباست آن لحظه ای كه تولد دو باره اعلام می گردد. من چون طفلی در روح متولد می گردم و در آن هنگام است كه   روح خدا با روح من به من شهادت می دهند كه من فرزند خدا هستم.         امين