خاطره ای كه بَرِ شيرين دارد
در هفته قبل از تولــد عيسی مسيح به منظور خـريد مواد غـذائی مورد نياز جشن بزرگداشت ميلاد عيسی مسيح و شروع خدمت كليسای تلألؤ شهر ساکرامنتو به مغازه های مختلف می رفتم و از اين فرصت طلائی استفاده نموده فارسی زبان را به شركت در اين جشن دعوت می نمودم و امكان صحبت و آشنائی پيش می آمد
در يكی از اين خريدها در يك مغازه با يك آقا و خانم ايرانی روبرو شدم كه با حرارت شديدی مشغول انتجاب مواد مورد نياز خود بودند. طبق معمول پيش رفتم و پس از سلام از آن آقا خواهش نمودم كه مجله تلألؤ شماره قبل را از من بگيرد و قصد داشتم كه ايشان را به جشن دعوت نمايم ولی متاسفانه چنين امكانی نيافتم. آن مرد نگاهی به من كرد و پرسيد كه مجـله در چه موردی است. گفتم در باره عيسی مسيح می باشد. با اطمينانی فوق العاده به من خيره شده، گفت: من بــه دين معتقد نيسـتم و با حــالت بخصوصی از من دور شد. در چهره اش بی اعتمــادی را كاملاً احساس كردم. متاسفانه هيچ شانسی برای من نمانده بود كــه با او صحبت كنــم. مسلماً او تنها نيست و تعداد زيادی چنين فكر و عمل مي كنند
امروز خداوند در دلم گذاشت كه با آن برادر عزيز و همه عزيزانی كـه چنين فكــر می كنند صحبتی داشته باشم. به آنان بگويم كــه شما كاملاً حق داريد چون هنوز بدرستی در باره مسيحيت نشنيده ايد. شما را درك می كنم چون فكر می كنيد كه دين مسيح يعنی مسيحيت با قانونها و شريعت خشك خود، بدست و پای شما به پيچد و شما را اسير و زنـدانی خويش نمايد. شما از اين اسـارت گريزانيد، می ترسيد كــه محـدود و محبوس گرديد عـده زيادی بسوی ائدولژيهای گوناگون می روند تا شايد خلاء موجود را پر كنند ولی آيا ائدولژی ها بهترند؟ آنها هم سخت و مشكل آفرين و طالب قربانی هستند. آنهـا هم با سـرنوشت و اعصاب و زنــدگی و آرامش ما بازی می كنند و همشيه و هميشه در پايان فقط سرابی بوده و هستند. آخرِ آنهـا، يأس و نااميدی و درد است. عزيزان امــروز برای شمـا مژده ای دارم. در اين جهــان تاريك و سخت و درد آورراهی باز شـده و دری گشوده گشته، او را بــه اشتباه می شـناسند. او حصار ندارد و زندانی نمی كند. او از تمام بندها رهائی می بخشد. او حقيقی است، او را می توان تجربه و آزمايش نمود. می توان او را ديد، او را لمس كرد و با او درد دل نمود ترا مي فهمد و می شنود. با تو صحبت می كند، او را می شنوی او می فرمايد: من راه و راستی و حيات هستم. من در هستم. من آب حيات هسـتم. من نان حيات هسـتم. من آمـده ام تا گمشده راپيدا كرده و نجــات بخشم. او می فرمايد: ای تمامی زحمتكشان و گرانبـاران، ای تمــامی كسانی كه رنج گشيده ايد نزد من بيائيد. من به شما آرامی خواهم داد. او می فرمايد: من طبيب هستم و برای شفا آمده ام. من شما را آنطور كه در اين لحظه هسيتد دوست دارم و بسوی خود می خوانم او وعده می دهد و می فرمايد: آرامش برای شـما بـه جـا می گذارم، من آرامش خود را به شما می دهم. جهان نمی تواند آن آرامش را بطوری كه من به شما می دهم بدهد
عزيزان عيسی مسيح دين نيـاورده و مسيحيت دين نيسـت. عيسی مسيح راه است و ما مسيحيان راه داريم و نه دين. در آغاز و قبل از اين كه پيروان عيسی را مسيحی بنامند آنان نام ديگــری داشتند. نام آنان اهــل طريقت بود. بلــه عزيزان نام ما پيروان طريقت است. طريقت قانون و شريعت ندارد. در او آزادی است. در او شادی است . در او اميد و اطمينان است. عيسی می فرمايد: قدرت در آسمان و زمين به من داده شده است. پس برويد و همه امّت ها را شاگرد من سازيد و بدانيد كه من تا انقضای عالم با شما هستم
او امروز شما را می خواند. ترس شما از دين مسيحيت و از اين جهان، امروز بَر شيرين دارد. آغوش عيسی مسيح بروی شما باز است
مبارك باد كسی كه بنام خداوند می آيد
مبارک باد کسی که بر خداوند توکل دارد
امين